:||

عشق یک خون آشام

یک نفس خون آشام ....

نظرات کم شده بازدیدا کم شده

همه درگیر درساییدااا!!!

چه قدر بازدید کننده ی مثبت داشتم :|

همه رفتن سراغ درس و امتحان!

اگه این طوری پیش بره که دیگه ماه شوم رو نمیزارم.....!

منتظر نظرا هستم :)

امروز یک کم از گذشته یاد کردم :| دقیقا این طوری بودم

اگه یاد الانم بیفتم فکر کنم دیگه این طوری بشم --_-- شایدم این طوری ^_^

دومی رو ترجیح میدم

الان که دلم می خواد یه قسمت از حافظم پاک کنم

الان من :|

مغزم :)

شماها :0

خاطراتم ^__^

درس ها *__*

ماه شوم @____@

......فعلا......



نظرات شما عزیزان:

tecnaear
ساعت20:50---14 آذر 1393
سلام
فکر کنم بدونی که کی هستم با توجه به اسمم و ایمیلم
.....
خیلی تاکید داشتی رو نظر گذاشتن و بالاخره بعد از یه روز فکر کردن یه جورایی به یه نتیجه هایی رسیدم....
نمی گم انتقاد ولی خوب نظر
یا یک پیشنهاد
خوب از خود وب لاگ شروع می کنم
در کل که به داستان هایی که میزاری میاد
ولی یکی صدای پشت صفحه و فونت نوشته مشکل داره
اهنگ لینکین پارک خیلی خوبه ولی ادم قاتی می کنه خداوکیلی
مجبور شدم خفش کنم تا بفهمم دقیقا چی نوشتی
و بعضی مواقع نوشته ها میرن تو هم
.
.
.
خوب خود نوشته ها....
باید فعلا از اشتباهات تایپی بگم
فکر کنم تند تند می نویسی
خیلی هم با علاقه
حواست پرت میشه نمی فهمی پوزخند
رو نوشتی پوذخند یا خیلی چیزای دیگه
اگه خودت حوصله ی ادیت کردن نداری می تونی به یه نفر بگی که برات انجامش بده
حالا در باره ی خوده داستان
خیلی خوب شروع شده و شخصیت های داستان با کمال تضاد کاملا برنامه ریزی شدن ولی باید شروع کنی به نظام بندی و فصل به فصل کردن داستانت چون همچین داستانی ارزششو داره ))))
و
اگه ناراحت نمی شی یه چیزه دیگه هم هست
.
.
.
خوب شخصیت اصلی داستان
.....
تو یک قسمت داستان
کاملا یک سوراخ مفهمی هست
اگه دقت کرده باشی
ادما به هم عادت می کنن و وقتی که خیلی همدیگرو دوست داشنه باشن اگه اتفاقی بین این رابطه مثل مرگ بیوفته حداقل تا یک سال افسردگی می گیرن و به این سرعت(حداقل 2 ساعت) خاطرات رو ول نمی کنن و تو شوکش می مونن
نه ؟
اگه خودت بودی و مادرت همچشن اتفاقی براش میوفتاد نمی رفتی تو شوک ؟
هر چه قدر هم دلت سنگ باشه....
نمیشه
مخصوصا وقتی که از اول بچگیت با اون شخص بزرگ شده باشی و بهت عشق ورزیده باشه
امیدورام خستت نکرده باشم
خیلی زحمت کشیدی و خوش حالم که داری استعدادت رو گسترش میدی
منتظر اتفاقات بعدی تو داستان هستم
.
.
.
.
NO GAME=NO LIFE

فعلا
بدر
پاسخ: سلام خوبی؟ ممنون از نقدت واقعا خیلی خوش حالم که یکی پیدا شد که بیاد نقد کنه در مورد آهنگ خیلی فکر کردم بزارم یا نه چون وقتی خودمم به بعضی وب لاگ ها میرم و آهنگ دارند بعد از یک مدت به خاطر تکرار آهنگ اعصابم به هم میریزه برای همین یک کد پیدا کردم که هر کس بخواد بتونه نگهش داره و یک آهنگ دیگه گوش کنه درباره با تو هم رفتن نوشته ها مشکل از خوده لوکس بلاگ یک مدت درسته و بعد دوباره خراب میشه در رابطه با اشتباهات تایپی حق با شماست و من باید یک بار بخونم ویرایشش کنم اگه که کسی پیدا شه که بهتر باید بگردم و پیدا کنم! درباره فصل بندی سعیمو میکنم که بهترش کنم و درباره با شخصیت اصلی من معمولا شخصیت اصلی های داستانم رو از روی فردی که به من نزدیکه یا میشناسمش حتی دورادور برمیدارم و قسمتی از اخلاق هایش را از اون فرد برمیدارم بازم ممنون از نظر و نقد مثبتت no game=no life بدرود :)


Vampire Girl
ساعت14:06---26 مهر 1393
خخخخ من كه اصلا درگير درس و مشق نيستم ولي خب حافظم قد نميده ديگه!!! وگرنه ميخواستم بيام وبت راستي من از اين به بعد با اسم آلكاتزار نظر ميدم
پاسخ:ااااا باوش چه اسم باحالی


ghazal
ساعت13:54---15 مهر 1393
اسمِ بازیِ من و خدا زندگی ست

هیچ چیز، مثلِ بازیِ قشنگِ ما عجیب نیست

بازی ای که ساده است و سخت،

مثلِ بازیِ بهار با درخت

با خدا طرف شدن کارِ مشکلی ست،

زندگی

بازیِ خدا و یک عروسکِ گِلی ست!
پاسخ:ممنون


ム尺ムㄎん
ساعت16:52---5 مهر 1393
عععععععععععععععع بذار دگه
پاسخ:بی نظر که نمیشه :| :)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: متفرقه,
نوشته شده درجمعه 4 مهر 1393ساعت 11:57توسطaytena|


آخرين مطالب

Design By : Rihanna